Here you can enjoy quite a few “Nasrudin Stories” while learning Farsi / Persian: Each Farsi story is accompanied by the link to the English text, and there is also an original drawing to add to the fun 🙂
Agar Beshavad Chi? (Transl. Tina Rahimi)

اگر بشود چی؟
وقتی دیدند نصرالدین کنار دریاچه نشسته و مقداری ماست داخل آب می ریزد، از او پرسیدند چه کار می کند.
جواب داد: «مایه ماست توی دریاچه می ریزم تا ماست درست کنم.»
«ولی ممکن است که دریاچه تبدیل به ماست شود؟»
پاسخ داد: «می دانم که ناممکن است ولی اگر موفق شوم چی؟»
English Text: Agar Beshavad Chi?
Farsi Audio File:
Har Kas Ke Noor Raa Mibinad… (Transl. Tina Rahimi)

هر کس که نور را می بیند
همسر ملا باردار بود. یک شب درد زایمانش شروع شد و ملا همسایه ها و قابله را صدا کرد. به زودی آنها از اتاق همسرش صدایش کردند و گفتند
«ملا! پسردار شدی»
خیلی خوشحال شد. چند دقیقه بعد قابله دوباره صدایش کرد
«ملا، دختردار هم شدی»
بعد از مدت کمی دوباره صدایش کرد
«ملا، یک دختر دیگر هم داری»
ملا که جلوی اتاق همسرش منتظر ایستاده بود، به سرعت داخل اتاق شد و شمع را خاموش کرد
«زنان متعجب گفتند: «چه کار می کنی؟
«او جواب داد: «خب! هر کس که نور را می بیند می خواهد بیرون بیاید. چه کار دیگری می توانم بکنم؟
English Text: Har Kas Ke Noor Raa Mibinad
Farsi Audio File:
Laazem Nist Sholoogh Koni (Transl. Tina Rahimi)

لازم نیست شلوغ کنی
هر زمان همسر نصرالدین تصمیم می گرفت رختها را بشورد، باران می بارید.
یک روز نصرالدین گفت: «راه حل را پیدا کردم. نمی گذاریم خدا بفهمد چه روزی رخت می شوریم.»
همسرش پرسید: «چطور؟»
«خوب، وقتی هوا خوب است، به من علامت بده. من به مغازه می روم، صابون و چیزهای ضروری دیگر می خرم. ما این کار را بدون حرف زدن با هم انجام می دهیم.»
چند روز بعد همسر نصرالدین به او علامت داد که می خواهد رخت بشورد. او به مغازه رفت و وسایل لازم را خرید. وقتی از مغازه بیرون آمد کمی باران می بارید. آهی کشید و به آسمان نگاه کرد. ناگهان رعد و برق شد. او آنچه را که خریده بود در زیر جامه اش پنهان کرد و گفت:
«لازم نیست شلوغ کنی، ما به هر حال نمی خواستیم رخت بشوریم.»
English Text: No Need for So Much Fuss
Farsi Audio File:
Begzaar Man Raa Dar Haale Daad o Setad Bebinand (Transl. Tina Rahimi)

بگذار من را در حال داد و ستد ببینند
نصرالدین عادت داشت نُه تخم مرغ به یک آقچه بخرد و سپس ده تا به یکی بفروشد.
پرسیدند: نصرالدین، این چهجور داد و ستدی است؟
جواب داد: خب به بقیه فروشنده ها نگاه کنید و به من نگاه کنید. من کلی مشتری دارم. چیزی از این رضایتبخش تر هست؟ من کلاهبردار نیستم؛ فقط میخواهم دوستان من را در حال خرید و فروش ببینند، همین.
English Text: Let Them See Me Trading
Farsi Audio File:
Ravesh-e Aadam-haa (Transl. Tina Rahimi)

روش آدمها
یک روز چهار پسر پیش نصرالدین آمدند و به او یک کیسه گردو دادند
نصرالدین، ما نمی توانیم این گردوها را بین خودمان تقسیم کنیم. پس لطفاً کمکمان می کنی؟
نصرالدین پرسید: روش خداوند را می خواهید یا روش آدمها را؟
بچه ها جواب دادند: روش خداوند
نصرالدین کیسه را باز کرد و دو مشت گردو به یک بچه داد، یک مشت به دیگری، فقط دو گردو به بچه سوم، و هیچی به بچه چهارم
بچه ها با تعجب پرسیدند: این دیگر چه جور تقسیم است؟
او جواب داد: والله، این روش خداست. او به بعضی مردم خیلی می دهد، به بعضی دیگر کمی و به بعضی دیگر هیچی. اگر روش آدمها را خواسته بودید، به همه یک مقدار می دادم
English Text: Mortal’s Way
Farsi Audio File:
Serke-ye Chehel Saale (Transl. Tina Rahimi)

سرکهء چهل ساله
:از نصرالدین همسایه اش پرسید
«سرکه چهل ساله داری؟»
«.نصرالدین جواب داد: «دارم
«مرد گفت: «مقداری به من می دهی؟ برای آماده کردن دارو لازمش دارم
نصرالدین جواب داد: «نه، نمی دهم. اگر به هر کسی که می خواست داده بودمش
.«به چهل سال نمی رسید
English Text: Forty Year Old Vinegar
Farsi Audio File:
Cheraa Bar-aks Khar Savaari Kard? (Transl. Tina Rahimi)

چرا برعکس خرسواری کرد؟
یک روز وقتی نصرالدین با ملاهایش به مسجد می رفت، تصمیم گرفت برعکس خرسواری کند. ملاها پرسید
«چرا برعکس خرسواری می کنی؟ خیلی اذیت می شوی»
او جواب داد: اگر من رو به جلو بنشینم، شما پشت من خواهید بود. اگر شما جلوی من راه بروید، من پشت شما خواهم بود. در هر دو صورت، رویم به سمت شما نخواهد بود. پس این منطقی ترین راه است
English Text: Why Did he Ride on the Donkey Backwards?
Farsi Audio File:
Chetor Yek Khar Mikhaanad! (Transl. Tina Rahimi)

!چه طور یک خر می خواند
.در جریان گفتگو با تیمور لنگ، نصرالدین شروع کرد به تعریف کردن از خرش
«،این قدر باهوش است که حتی می توانم به او خواندن یاد بدهم»
.«تیمور لنگ فرمان داد: «پس برو و خواندن به او یاد بده. سه ماه به تو وقت می دهم
نصرالدین به خانه رفت و شروع به تربیت خر کرد. او غذای خر را بین صفحات کتاب گذاشت و به او یاد داد چه طور با زبانش ورق بزند تا غذا را پیدا بکند. سه روز پیش از آن که سه ماه به پایان برسد، دیگر به او غذا نداد
وقتی خرش را پیش تیمور لنگ برد، کتاب بزرگی درخواست کرد و آن را جلوی خر گذاشت. حیوان گرسنه صفحات کتاب را یک به یک با زبانش ورق زد و وقتی نتوانست هیچ غذایی بین صفحات پیدا بکند شروع به عرعر کرد
«!تیمور لنگ خر را به دقت نگاه کرد و بعد گفت: «این روش خواندن واقعاً عجیب است
«.نصرالدین اظهار کرد: «ولی یک خر این طور می خواند
English Text: How A Donkey Reads!
Farsi Audio File: